از نظر وکسلر، هوش عبارتست از
ظرفیت یا توانایی کلی فرد در عمل هدفمند، تفکر منطقی و رو به رو شدن اثربخش با محیط.
هم وراثت و هم محیط، عوامل تعیین کننده مهمی در توانایی هوشی هستند.
وراثت، دامنه یا حداقل و حداکثر هوش یک فرد را تعیین کرده و محیط تعیین می کند که فرد، در کجای این دامنه باشد.
صفات شخصیتی بر جهت و درجه هوشی تاثیرگذار است.
در افرادی که نمرات بهره هوشی آنها در طول زمان کاهش یافته، احتمال بیشتری وجود دارد که به مکانیسم های دفاعی همچون انکار واقعیت و دلیل تراشی متوسل شده اند.
هوش به صورت روانسنجی و رشدی مطالعه می شود.
در روانسنجی، هوش به منزله یکی از صفات بارز انسان دانسته می شود که هر کسی، بهره ای از آن دارد و ویژگی متمایز کننده هوش از دیدگاه آنها، توانایی تفکر منطقی یا عقلانی است.
نظریات اسپیرمن و گلیفورد درباره هوش، جزء رویکردهای روانسنجی است.
در مطالعه رشدی، به این سوال پاسخ داده می شود که چگونه هوش را ارزیابی کرده و بسنجیم.
رویکرد رشدی به بهترین شکل توسط پیاژه مطرح شده است.
رویکرد رشدی بر شیوه خاص عملکرد یک شخص برای حل یک مسئله و تغییرات کیفی که با بالغ شدن وی در فرآیندهای ذهنی او روی می دهد، تاکید دارد.